بعضی وقتها به خودم می گم :"هی آینه دلت رو پاک کن، تا بتونی دنیا رو صاف و یکدست ببینی ،وقتی آینه دلت پاک باشه همه ی خوبی ها به طرف تو میاد اون وقت زمانی می رسه که حتی نمی تونی یک لحظه هم به بدی فکرکنی ،وهمه ی بدی ها از ترس وجود تو محو میشن."
آره ،دلی که پاک باشه همه اون دل رو دوست دارن ؛ اگه دلت پاک باشه دنیا که هیچی آخرت هم مال توست .و،وقتی که این دو تا رو داشته باشی یعنی خدا رو هم داری و زمانی می رسه که تو به همه ثابت کردی "من جزئی از خدا هستم ، پاک و طاهر ؛ به همه نشون می دی وقتی روح خدا تو وجود کسی دمیده بشه یعنی اون شخص باید از جهل و نادانی پاک و منزه بشه.
اون وقت دیگه زمانی می رسه که آینه دلش نیازی به پاک کردن نداره ،چون آینه ی دل یه آدم خدایی
کجا ایستادی ؟ روی یک قله؟ کی رسیدی؟ اومدنش سخت بود ؛نه؟ توبا خودت چی کار کردی ؟
حالا که اومدی و ایستادی روی این قله یه نگاهی به پشت سرت بنداز ، پشت سرت پر از حادثه است که تو توی اونها نقش داشتی ؛عین یک فیلمه که آخرش نقش اول داستان میاد روی این قله ای که تو الآن روش ایستادی و منتظر می مونه منتظر یک فرشته با دو تا بال که اونو با خودش می بره ، به یک دنیای دیگه .
اون فرشته زیباست ولی معلوم نیست که تو اونو چه طوری می بینی . اگه می خوای بدونی اون ملک آسمونی را چطور می بینی به اتفاقات پشت سرت نگاه کن اون شبیه اتفاقات زندگی تو است سیاه ،سفید یا خاکستری ! تو کدومشون رو دوست داری ؟
سفید!
اگر سفید باشه که خیلی خوبه ؛سفید یعنی امید ،امید به زندگی خوب در یک مکان دیگه که هیچ رنگ و بویی از دنیا نداره...
ولی حالا دیگه خیلی دیر شده که تو به سفید فکر کنی . خیلی مهلت بهت داده شد تا بتونی سفید بشی ولی تو سیاه کردی از شب هم سیاه تر ،وقتی ازت خواستن با مردم خوش رفتاری کنی تو مثل خزان بودی ،سرد و زرد،وقتی بهت گفتن به مردم کمک کن ،تو مثل کویر شدی خشک خشک ؛وقتی بهت گفتن با خدا باش تو مثل بچه ها شدی ،لجباز و یک دنده...
وقتی خزون بودی ،کویر بودی یا بچه ؛خدا در گوشت می گفت:"زود باش راه خودت رو انتخاب کن خزون نشو چون اگر خزون بشی من هم با تو سرد میشم ،کویر نشو چون اگر کویر بشی من هم در لطف و رحمتم را به روی تو می بندم ،بچه نباش چون وقتش می رسه که من پاداش لجبازی هایت را به تو بدهم."
ولی تو نمی فهمیدی چون گوشت پر شده بود از حرفهای شیطون و جایی برای ندای حق نمانده بود .
خدا فرصت های زیادی به تو عطا کرد به هر طریقی که بگویی ،به پشت سرت نگاه کن همین چند قدم قبل از فتح قله ی گناه .خدا توسط یک واسطه به تو گوش زد کرد؛بنده ی من توبه کن توبه "و همانا خداوند توبه کننده گان را دوست دارد" ،ولی تو نخواستی و از آخرین فرصتت هم استفاده نکردی .
وای ببین ،فرشته مرگ آمد چقدر زیباست ولی تو نمی توانی آن طور که من می بینم او را ببینی ؛تو سیاه می بینی زشت و وحشتناک ،ترس تمام وجودت را گرفته بدنت می لرزد ، دیگه هیچ امیدی نداری تمام پل های پشت سرت را خراب گردی دیگه راه برگشتی نداری ،خدا حافظی کن با پول ،با ثروت،باخانواده ات و برو به سوی مرگ برو به سوی اعمالت که قدرشان را ندانستی و سیاهشان کردی .
برو چون دیگه به آخر خط رسیدی و راه برگشتی نیست.
اگر مرا از لطف و رحمتت برانی هرگز از درگاهت به جایی نخواهم رفت و از تملق و التماس به حضرتت دست نخواهم کشید .، چرا که قلبم شناسا و گواه کرم و رحمت بی پایان توست ، آری بنده جز به درگاه مولایش کجا رود و مخلوق به که پناهنده شود جز خالقش؟...
ستاری و پرده پوشیت مغرورم ساخت تا آنکه به کوشش و اختیار به عصیان و مخالفت پرداختم اکنون از عذاب تو که مرا نجات خواهد داد؟ و اگر تو رشته محبت را از من بریدی دیگر به رشته که چنگ زنم ؟ پس وای بر رسواییم در آن هنگام که کتاب تو تمام اعمالم را به شمار آورده، که اگر امیدم کرم و رحمت بی انتهایت نبود و نهی تو از نا امیدی گناهکاران وقتی که تمذکر اعمال زشت خود می شدم به کلی ناامید می گردیدم.....
خدایا به کرم و بزرگواریت روی از من بر نگردان و تقاضاهایم را قبول فرما که من این دعای تو را خواندم و امید آن دارم که دعایم رد نفرمایی ؛چرا که من به رأفت و مهربانی تو آگاهم ..........
محبت گوهر عجیبی است . محبت بالطبیعه محب را به محبوب میرساند یکی از آثار محبت این است که محب شئون و آثار محبوبش را دوست دارد و بالا ترین درجه محبت این است که محب خودش را نمی خواهد ، محبوبش را می خواهد .
در فراق او می سوزد، اشک میریزد و در طلب او برمی آید برای رضای او کاری می کند و از آنچه که موجب نا خوشنودی محبوبش می شود ، روی گردان است گواه عاشق صادق در آستین باشد .
محبت به امام زمان علیه السلام آثاری دارد :
یکی از آثارش، دوست داشتن آن حضرت و بیزاری از دشمنان اوست یکی از نشانه هایش هدایت کردن گمراهان و توجه دادن مردم به آن بزرگوار است ،یکی از علائمش محبوب ساختن او نزد مردم و ایجاد شوق و حب او در دل هاست .اگر محبت به حضرتش داشته باشی ، برای او اشک می ریزی ، دنبال او می روی ، به سراغش می روی . از این و آن می پرسی که به چه راهی باید رفت تا به محبوب رسید ؟
عاقبت جوینده یابنده بود؛ حوصله می خواهد ،صبر و شکیبایی ،دوری از گناه می خواهد،سوختن در فراق می خواهد و..............
اینها نشانه های محبت است.