اتل متل یه مادر عین غنچه شب بو
یه مادر فداکار ولی یه کم درغگو
یه ساعتی می گذره دست می کشه رو سرم
بهم میگه بیداری؟ یا خوابیدی دخترم؟
لابد می پرسیدچرا عین گل شب بوئه
سرزنشش می کنید چون یه کم دروغ گوئه
دو باره و سه باره وقتی جاب نمیدم
نوازشم می کنه فکر می کنه خوابیدم
عین گل شب بوئه چون تا سحر بیداره
ولی دروغ ،دروغی چشاشو هم می ذاره
بلند میشه از تو جا از اتاق بیرون میره
شاید می خواد مادرم بره وضو بگیره
بلند می شم دزدکی به دنبال اون میرم
تا دستشو بخونم تا مچشو بگیرم
روسررو مادرم روی سرش کشیده
تا که بابام نفهمه نصف موهاش سفیده
میره توی اتاق خواب روبروی آینه
روی زردشو مادرتو آینه می بینه
با دست پینه دارش کشوو رو وا می کنه
عطر بابام تو دستش رضا، رضا می کنه
نگاه ناز مادر یواشی می ره بالا
تا بالای آینه تا روی عکس بابا
رضا اسم بابامه مامان خیلی می خوادش
جنازشو بغل زد ولی می گه میادش
مامان همیشه می گه که بابا برمی گرده
ولی بعضی آدما می گن که قاطی کرده
بهش می گه رضا جان غصه نخور عزیزم
من و حبیبه خوبیم نمی گه من مریضم
ادکلن بابا رو درشو وا می کنه
می ذاره روی قلبش خدا،خدا،می کنه
بهش می گه رضا جان وضع زندگی خوبه
نمی گه لای چرخ زندگی صد تا چوبه
عطر شو بو می کنه دو چشمشو می بنده
اون مادر دروغگو زور زورکی می خنده
نمی گه که واسه کار تا کجاها که رفته
نمی گه چند وقتیه دیسک کمر گرفته
یهو مامان هول می شه روی زمین می شینه
تا که بابا قامت خمیده شو نبینه
دست می ذاره رو چشماش از توی دست سردش
عطر بابا می ریزه روی چهره ی سردش
نمی گه صاحب خونه اجاره خونه می خواد
یا که سرش داد زدن تو ساختمون بنیاد!
می زنه زیر،گریه بوی عطر بابا جون
با بوی عطر شب بو می پیچه تو خونمون
مامان نمی گه دادگاه حکم تخلیه داده
تا که یهو می فهمه چشما اونو لو داده
تمام عالم امشب مست گل شب بوئه
انگار همه فهمیدن مادرم دروغگوئه.